بی تو میمیرم...
اگه از من تو بپرسی...رنگ عاشقی چه رنگه
من میگم رنگش سیاهه...اما باز واسم قشنگه
تو همونی که میگفتی...همیشه پیشم میمونی
چرا قبلما شکستی...چرا از من گریزونی
باور نداره قلبم...وقت وداع رسیده
انگار که غم اتشی...بر پیکرم کشیده
دونه دونه...روی ناودون...قطره های سرد بارون
بی تو اما یه کویرم...تو نباشی من میمیرم
قطره قطره...چیکه چیکه...اشک اسمون میباره
گله دارم از خداوند...اگه باز تو را نیاره
دونه دونه...قطره قطره...چیکه چیکه...ذره ذره
توی خوابم..نمیدیدم..که یه روز..از تو جدا شم
چرا قسمت من این بود...که گرفتار تو باشم
نمیدونی که جداییت...واسه من معنی درده
خونه بی تو مثل زندون...خونه بی تو سرد سرده
باور نداره قلبم...وقت وداع رسیده
انگار که غم اتشی...بر پیکرم کشیده
دونه دونه...روی ناودون...قطره های سرد بارون
بی تو اما یه کویرم...تو نباشی من میمیرم
با تمام وجود او را میپرستم......
سراغ از من نمی گیری گل نازم
نمی شناسی صدای کهنه ی سازم
نمی دونی مگه اینجا دلم تنگه؟
نمی دونی مگه با غصه دمسازم؟
هوای گریه داره این دل سردم
چشام گریون صدام لرزون تویی دردم
شبا تو کوچه ی پر ماتم پاییز
به دنبال چراغ خونه می گردم
برات گفتم حدیث برگ خشک و باد
لالایی قصه ی پروانه و شمشاد
سراغ از من نمی گیری نگیر اما
فراموشم
نکن پروانه ی زیبا
سرود بی وفایی رو چرا خوندی؟
مگه لالایی هامو برده ای از یاد؟
نذار یادت بره پروانه ی زیبای من روزی
شده قلبی اسیر خونه ی غم ها........
کاش میتونستم فریاد بزنم ...با تمام وجود.....با تمام
عشق..با تمام احساس....و فقط یه چیزی بگم...و
باد اونا به گوش اون برسونه...فقط بگم...
دوستتدارم...
من همون جزیره بودم....خاکی و صمیمی و گرم
واسه عشق بازیه موجا...قامتم یه بستر نرم
تا که یک روز تو رسیدی...روی قلبم پا گذاشتی
غصه های عاشقی را...تو وجودم جا گذاشتی
زیر رگبار نگاهت...دلم انگار زیر و رو شد..
برای داشتن عشقت...همه جوونم ارزو شد
تا نفس کشیدی انگار...نفسم برید تو سینه
ابر و باد و دریا گفتن...حس عاشقی همینه
اومدی تو سرنوشتم...بی بهونه پا گذاشتی
اما تا قایقی اومد...از من و دلم گذشتی
رفتی با قایق عشقت...سوی روشنیه فردا
من و دل اما نشستیم...چشم به راهت لب دریا
دیگه رو خاک وجودم...نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن...میگذره اما به سختی
دل تنها و غریبم...داره این گوشه میمیره
ولی حتی وقت مردن...باز سراغتا میگیره
میرسه روزی که دیگه...قعر دریا میشه خونم
اما تو دریای عشقت...باز یه گوشه یی میمونم...................
کاش میدانست که بی او هیچم...کاش میدانست که...... عاشق اویم......
هر قطره اشک قصه ی یک درد است
حرفهای دلم...اشکهاییست که نیمه شب بر گونه ی یخ زده جاری شده است...غم هایی که قلب را می ازارد..حرفهای دلم...غصه هایی که جانم را از تن برون میکند است..حرفهای دلم...درد دل قلب شکسته و تنهاییم است....
حرفهای دلم..قصه هایی که چند صباحی بود دلم را می ازرد و هرگز نتوانستم..انطور که باید..به او بگوییم..با قلبم.جانم.دلم.روحم و احساسم چه میکنند؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!
درد و غم انباشته شد...غصه ها به گلوله یی تبدیل شدند و راه نفس را بر من بستند..و نگذاشتند با فریاد به او بگوییم...دوستش دارم...فقط صدای ارامی از سینه ی گرفته ام بیرون امد و به ارامی گفت...دوستت دارم...اما او در حال رفتن بود..و ان صدای لرزان و ضعیف را نشنید....ای کاش برگشته بود و اشکهای زلالم را میدید...
او رفته است و من اکنون....با دلی شکسته و تنها و غریب....به دیوار این اتاقک سیاه مینویسم..شاید راه نفس باز شود..و بتوانم باز با تمام..عشقم و احساس سرشارم..به او بفهمانم که بی حضور سبزش زندگی برایم معنایی ندارد..دنیا بی او جهنمی بیش نیست..و امید برای همیشه رنگ خواهد باخت..و بی سایه ی او..مرگ بسی خوشتر است..و اگر نباشد..زندگیم مانند این کلبه..سیاه و غمگین خواهد بود..........
میخواهم به او بگوییم که عاشقانه او را میپرستم...اما...................
اثبات عشق
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم
توی دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز
نظر خود را در مورد این داستان ارسال کنید که جای مهناز بودید چه میکردید؟
طلاق؟ یا ادامه زندگی با علی؟