داستانک.شعر.دانلود

تو نظرات یه یادگاری واسم بزار

داستانک.شعر.دانلود

تو نظرات یه یادگاری واسم بزار

ترک خود ارضایی


پروازی دوباره ( گام اول )

ترک خودارضایی برای همیشه


هیچ وقت دیر نیست





 دیگه کافیه

دیگه هر چقدر خود ارضایی کردی کافیه . تا کجا می خواهی پیش بری ؟ میخوای اونقدر این کار رو انجام بدی تا چشمانت کم کم ضعیف و ضعیف تر بشن بعدشم کور بشی یا اینکه انقدر پیش بری که از لرزش دستانت نتونی یک لیوان آب رو هم ثابت تو دستانت نگه داری .

پاشو تو آینه به خودت نگاه کن آیا چهره ات به همون شادابیه که قبل از شروع استمناء داشتی؟ یا اینکه با خودت فکر میکنی گودی زیر چشمانت خیلی زیباتر از قبلت کرده است.

اگر تازه تو خط استمناء افتادی شاید به خودت بگی که (نه هیچ کدوم از این عوارضی که گفتی تا حالا برام اتفاق نیفتادن و همش الکیه) تازه این چیزایی که من گفتم گوشه ای از هزاران بلایی است که خود ارضایی با خودش براتون میاره.

من وقتی سوم راهنمایی بودم استمناء رو شروع کردم وتا پیش دانشگاهی این کار ادامه داشت.

اولش با هفته ای 1 مرتبه شروع شد تا اینکه وقتی اومدم اول دبیرستان دیدم دارم یک روز درمیان این کار رو انجام میدم . تازه خیلی هم حال میکردم که درسم خوبه همه نمراتم بالای هجده نوزده است و خیلی هم روابط اجتماعی قوی دارم تا اینکه عوارض استمناء کم کم خودش رو نشون داد.

اون موقع وقتی خودم رو با بعضی از دوستانم مقایسه میکردم. میدیدم که خیلی کند ذهن تر از اونهایی شدم که یک زمانی از لحاظ فکری و درسی و جسمی به گرد پای منم نمیرسیدند.اون موقع بود که هر چقدر خواستم ترک کنم نتونستم. جوری شه بود که روزی 3 دفعه استمناء میکردم.

هزاران بار توبه کردم به امامان متوصل شدم اما فایده ای نداشت . برای یک مدت کوتاه خوب بودم ولی دوباره شروع میکردم تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستانم که گفت بیا با هم ترک کنیم عمل کردم.

این کار باعث میشد روحیه بگیرم . الان هم مدت زیادی هست که پاک پاکم . و لذت این پاکی رو دارم با تمام وجودم حس میکنم .

وقت بیداریست

الان موقشه تو هم تصمیمت رو بگیر. اگر میخوای ادامه بدی میتونی تا هر جا که بخوای پیش بری و هر چقدر که دلت میخواد این کار کثیف رو انجام بدی هر اتفاقی هم که برات افتاد پای خودت .

و اگر میخوای طعم خوش رهایی رو بچشی و به جمع ما همسفرها بپیوندی قدمت روی چشم . مایه اش یه توبه ی خوشگل پیش خداست و یک اراده ی قوی که با دیدن همسفرهای دیگه که دارن پرواز میکنند و به اوج بر میگردن قوی تر هم میشه.

تو توی این سفر پر پیچ و خم با ما باش. مشکلاتت رو با ما درمیان بگذار. من و همسفرهای دیگر تا پای جان یاریت میکنیم .

مطمعن باش هر کس که بخواد همون چیزی میشه که میخواهد.



نظرات خود را برای ما بگذارید

پله پله تا ملاقات خدا

پله پله تا ملاقات خدا




سلام همسفر های عزیز

میدونم هر کدوم از ما در زندگیمون هزار و یک مشکل داریم که روزانه داریم باهاش دست و پنجه نرم میکنیم. روزهای زندگیمون یکی پی از دیگری میان و میرن و ما همش درگیر دل مشغولی های روزانمون هستیم.

ما از بچگی جوری تربیت شدیم که فقط در مشکلات خدا رو صدا بزنیم و اگه کمی شرایط زندگی و روحیمون خوب بشه دیگه یادی از خدا نمیکنیم. در صورتی که ما در شرایط مساعد زندگمون خیلی بیشتر به خدا نیاز داریم. چون وقتی فکر انسان نسبت به یکسری از مشکلات آزاد میشه دوست داره به لذت های غریزی خودش بپردازه و اینجا همون جایی که شیطان وارد عمل میشه و بزرگترین ضربه های خود رو نثارمون میکنه.

خود ارضایی یکی از بزرگ ترین ضربه هایی هست که شیطان میتونه به انسان وارد کنه و به کل ، اون رو از مسیر حق خارج و در گردابه ی گناه گرفتار بکنه. بعضی از ماها وقتی گرفتار این گناه بزرگ میشیم برای اینکه از بزرگی گناهش و ضربه ی جدی که به جسم و روح آدمی میزنه فرار کنیم ، بیشتر خودمون رو در این کثافت غرق میکنیم تا جایی که تا سر بریم تو لجن و انقدر دست و پا میزنیم که حتی چشمانمون جز لجن چیز دیگه ای نبینه.

خیلی از ماها وقتی غرق در این گناه میشیم و بهش عادت پیدا میکنیم دست به یکسری از کارها میزنیم که محصولی جز ناامیدی نداره.

مثلا به خدا میگیم که خدایا قول میدم که دیگه این کار رو نکنم. یا به امامان و پیامبران متوصل میشیم که کمکتون کنند ولی تا مدت اندکی در مقابل هوا و هوس خود مقاومت میکنیم و بعد دوباره طاقت نمیاریم و این اشتباه رو اتکرار میکنیم و بعد از انجام اون، چنان یاس و نا امیدی وجودتون رو فرا میگیرد که پیش خودت فکر میکنید که بی اراده ترین فرد روی زمین هستید واین همون محصولی هست که شیطان برای شما می آورد.

در ان جا شما دوتا گناه کبیره انجام دادید اولی این بوده که خودارضایی کردید و دومیش این بوده که ناامید شدید و طبق کتاب گناهان کبیره ی آیت الله دسغیب گناه ناامیدی بسی بزرگتر از گناه خودارضایی هست .

بابا وقتی شما ناامید مشین دارین به خدا توهین میکنید این شد سه تا گناه کبیره . چرا که خدا خودش گفته اگر به اندازه ی دریاها و اقیانوس ها هم گناه کرده اید باز ناامید نباشید و با توبه و انجام کارهای صالح من این دریا معصیت رو نه تنها پاک میکنم بلکه به دریای حسنات نیز تبدیلش میکنم.

بزار یه داستانی رو براتون بگم : روزی شخصی خدمت پیامبر (ص) میرسه و میگه :ای رسول خدا من گناه بسیار بزرگی انجام دادم ودارم دیونه میشم . پیامبر(ص) میگوید: توبه کن خدا میبخشه. مرد میگه: خدا نمیبخشه گناه من خیلی خیلی بزرگ هست. پیامبر میگه: گناه تو بزرگتر هست یا دریاها ؟ مرد میگه: گناه من. پیامبر میگه گناه تو برزرگتر هست یا اقیانوس ها؟ مرد میگه : گناه منو بعد پیامبر(ص) ممیفرمایند : گناه تو بزرگتر هست یا رحمت خدا؟ مرد ساکت میشود و ادامه ی ماجرا...

میخوام بگم که کسی که از رحمت خدا نا امید شده در واقع رحمانیت خدا رو زیر سوال برده . شما حق ندارید نا امید بشوید . به نظر من اگه فرد ناامیدی از دنیا بره خدا بیشتر برای ناامیدیش اون رو عذاب میکنه تا گناهان دیگه اش.

بابا تمام پیامبر ها و امامان اومدن تا همین رو به ما بفهمونند : که ای انسان خدا فرا تر از آنچه که تو میتونی تصور بکنی بخشنده و مهربان هست . اما متاسفانه ما با ناامیدی خدمون خدا رو هم از خودمون نا امید میکنیم که باز این حرفی که میزنم اشتباه است چرا که در ذات خدا ناامیدی وجود ندارد و خدا امید مطلق است.

کار اشتباهی کردی ؟ باشه کاری است که شده . از الان تصمیم بگیر و اشتباه نکن. تلاشت رو بکن که دیگه گناه نکنی. مگه تو چقدر میخوای تو این دنیا زندگی کنی که بیشترهم بخوای با گناه و ناامیدی و... هزار و یک مرض دیگه بگذرونی.

در فطرت همه ی ماها پاکی وجود داره .چون فطرت ما خدایی هست. برای یک بار هم که شده به بدنت عذاب بده . پات رو نفست بزار و دیگه گناه نکن. به خدا نشون بده که میتونی هنوز دوستش داشته باشی و برای اینکه به اون برسی حتی نفست هم له میکنی. برای اینکه به خدا برسی برای اینکه به آرامش جاویدان برسی تمام تلاش خودت رو میکنی. ولی واقعا تلاش بکن.

ویک نکته بسیار ظریف که ماها اصلا بهش توجه نمیکنیم این هست که وقتی ما تصمیم میگیریم دیگه گناه نکنیم تمام گناهانی که ما دوست داشتیم انجامش بدم موقعیتش برامون پیش میاد. چون وقتی شما میخواین به سمت هدف اصلی زندگیتون یعنی خدا حرکت کنید شیطان بی کار نمیشینه نگاتون کنه که . اون هم از هر سمت و سویی شما رو مورد حمله قرار میده و تیر بارانتون میکنه. و این شما هستید که با یقینی استوار و هدفی راسخ سپر ایمان خود رو دریک دست میگیرد و شمشیر توکل رو در دست دیگر و میزنید تو دل هر چی گناه و نا امیدی هست و این بار شما هستید که شیطان رو نسبت به خودتون ناامید میکند.

خیلی خیلی نکته تو ذهنم دارم که اگه بخوام به قلم بیارم شاید دوسه پست بشه انشالله در پست های بعدی.

نتیجه ی تمام حرفام این بود که وقتی شما تصمیم میگیرید زندگیی خالی از گناه داشته باشید به شدت مورد حمله ی شیطان قرار میگیرید و اگه مقاومت نکنید شیطان بر شما پیروز میشود و بزرگترین بلایی که میتونه سرتون بیاد یعنی ناامیدی رو با خودش براتون میاره.

پس نا امیدی اکیدا ممنون

تلاش و توکل دو ریسمان هستند که اگر یکی از آنها نباشه این ریسمان نازک میشه و قدرت این رو نداره که شما رو از گودال معصیت بیرون بکشه. پس تا میتونید تلاش خودتون رو بکنید و به توکلتون به خدا باشه.

یاعلی

شیطان

شیطان


مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.
لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،
خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره....


ادامه مطلب ...

دختر

پیرمرد و دختر


فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- جون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!

یکی بود یکی نبود


یکی بود یکی نبود


یک مرد بود که تنها بود. یک زن بود که او هم تنها بود . زن به آب رودخانه نگاه می کرد و غمگین بود . مرد به آسمان نگاه می کرد و غمگین بود.
خدا عم آنها را می دید و غمگین بود .
خدا گفت :
شما را دوست دارم پس همدیگر را دوست بدارید و با هم مهربان باشید .

مرد سرش را پایین آورد؛ مرد به آب رودخانه نگاه کرد و در آب زن را دید . زن به آب رودخانه نگاه می کرد، مرد را دید .
خدا به آنها مهربانی بخشید و آنها خوشحال شدند . خدا خوشحال شد و از آسمان باران بارید .
مرد دستهایش را بالای سر زن گرفت تا زیر باران خیس نشود . زن خندید .
خدا به مرد گفت :
به دستهای تو قدرت می دهم تا خانه ای بسازی و هر دو در آن آسوده زندگی کنید .
مرد زیر باران خیس شده بود . زن دستهایش را بالای سر مرد گرفت . مرد خندید .
خدا به زن گفت :
به دستهای تو همه ی زیبایی ها را می بخشم تا خانه ای را که او می سازد، زیبا کنی .
مرد خانه ای ساخت و زن خانه را گرم و زیبا کرد . آنها خوشحال بودند .
خدا خوشحال بود .
یک روز زن ، پرنده ای را دید که به جوجه هایش غذا می داد . دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد تا پرنده میان دستهایش بنشیند . اما پرنده نیامد . پرواز کرد و رفت و دستهای زن رو به آسمان ماند . مرد او را دید . کنارش نشست و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد .
خدا دستهای آنها را دید که از مهربانی لبریز بودند . فرشته ها در گوش هم پچ پچی کردند و خندیدند .
خدا خندید و زمین سبز شد .
خدا گفت :
از بهشت شاخه ای گل به شما خواهم داد .
فرشته ها شاخه ای گل به دست مرد دادند . مرد گل را به زن داد و زن آن را در خاک کاشت . خاک خوش بو شد.
پس از آن کودکی متولد شد که گریه می کرد . زن اشک های کودک را می دید و غمگین بود . فرشتها به او آموختند که چگونه طفل را دی آغوش بگیرد و از شیره جانش به بنوشاند .
مرد زن را دید که می خندد . کودکش را دید که شیر می نوشد . بر زمین نشست و پیشانی بر خاک گذاشت .
خدا شوق مرد را دید و خندید . وقتی خدا خندید، پرنده بازگشت و بر شانه ی مرد نشست .
خدا گفت :
با کودک خود مهربان باشید ، تا مهربانی را بیاموزد . راست بگویید ، تا راستگو باشد . گل و آسمان و رود را به او نشان دهید ، تا همیشه به یاد من باشد .
روزهای آفتابی و بارانی از پی هم گذشت . زمین پر شد از گل های رنگارنگ و لابلای گل ها پر شد از بچه هایی که شاد دنبال هم می دویدند و بازی می کردند .
خدا همه چیز و همه جا را می دید .
خدا دید که زیر باران مردی دستهایش را بالای سر زنی گرفته است ، که خیس نشود . زنی را دید که در گوشه ای از خاک با هزاران امید شاخه ی گلی را می کارد .
خدا دستهای بسیاری را دید که به سوی آسمان بلند شده اند و نگاه هایی که در آب رودخانه به دنبال مهربانی
می گردند و پرنده هایی که ...
خدا خوشحال بود
چون دیگر
غیر از او هیچ کس تنها نبود .

چیزی برای نگرانی وجود نداره

چیزی برای نگرانی وجود نداره

فقط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه سالمی یا مریضی.
اگر سالم هستی، دیگه چیزی نمونده که نگرانش باشی؛
اما اگه مریضی، فقط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه دست آخر خوب می شی یا می میری.
اگه خوب شدی که دیگه چیزی برای نگرانی باقی نمی مونه؛
اما اگه بمیری، دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه به بهشت بری یا به جهنم.
اگر به بهشت بری، چیزی برای نگرانی وجود نداره؛
ولی اگه به جهنم بری، اون قدر مشغول احوالپرسی با دوستان قدیمی می شی که وقتی برای نگرانی نداری!
پس در واقع هیچ وقت هیچ چیز برای نگرانی وجود نداره!!
امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی

عاشقانه

خواندنی های جالب و عاشقانه
در فایل پی دی اف

جوک"اسم"لطیفه

دانلود جوک"اسم"لطیفه

در یک فایل پی دی اف



دانلود